حس مادری

خریدامون !

اینا خریدای جدیدمونه  میذارم خاله ارام ببینه میدونم که دوست داره ....    یه دورپیچ خیلی لطیف و که عااااشقش شدم انقدر که نوارهای ظریف و رویایی بهش دوختن تو عکس معلوم نیست ...عروسک ناز که دوستش دارم خودم ...    اینم پیشبند استیندار  با یه طرح و چنس خاص که خیلی دنبالش بودم   ....    ...
29 مرداد 1392

یه روز خووووووووووب

امروز روز خیلییییییییییی خوبی بود  انوشه عزیزم رو دیدم ...نی نی گلش 3 شنبه دیگه به دنیا میاد مااااااااااااااشااااااااااااااااااالاش باشه ..چقدر زبرو زرنگه مااااااااشاااااااااااااااااالا داستان اینجوری شد که امروز با لی لی قرار داشتیم مزون تاییس .. از اونجایی که به انوش قول داده بودم باهم بریم یه بار مزون صبح کله صحر بهش زنگ زدم که میای بریم اونم از قضا رفته بود بانک خون بند ناف و اون موقع تجریش بود ...  قرار مزونمون 12 بود ولی به انوشه گفتم من الان سریع حرکت میکنم میام تجریش یه سر تورو میبینم اگه  خسته نبودی  و دوست داشتی میریم  مزون ...... اگه نه که خودم میرم  خلاصه بدو حاضر شدم و رفتم .....&nbs...
28 مرداد 1392

نامی !

اینم ریسه نامی با تم حیوونای جنگل    میدونم که سرویس فیلی اپادانا گرفتن... اینم یه فیل داره !    یه همچین خانوم دایی دوراندیشی هستم من !!   پ.ن:منتظر مهدی هستم به شدت هنوز نیومده پ.ن:با سمیرا رفتیم خرید کردم الان دیگه جیوونا چشم دارن !! ای خدااااااااااا از این قیمت هاااااااااااااا  ..یه شال پرسیدم خیلی ریلکس میگه 80 تومن !!! ...
24 مرداد 1392

نی نی نمدی !!

سلام نی نی !! خیلی که باهات اشتی نیستم ولی به هرحال سلام  که میکنیم !! باشگاهم مهلتش تموم شده ولی 10 جلسه غیبت دارم  قراره ماه دیگه یک روز درمیون ثبت نام کنم و عوض غیبتام هم برم ... ولی نمیدونم کی برم ثبت نام !یه بازار باید برم شنبه یا یکشنبه  ..دوشنبه با لی لی قرار دارم ... میترسم بازم غیبت بخورم !! بگذریم   امروز مهدی ماموریت یه روزه رفت اهواز صبحم که دیرش شده بود و هول هولکی رفت ..  کلی ترسیدم از پروازش جا بمونه و ویلون شه ... همچین تپش قلب پیدا کردم که نگوووووووووو ! یه صلوات بلند فرستادم  و پتو کشیدم سرم  بخوابم  که اس ام اس اومد من رسیدم .. خیالم راحت شد ولی دیگه خوابم نبرد ....
24 مرداد 1392

سفرهای اخر هفته 13

بله برون شنبه بود که جزو تعطیلی دو روزه عید فطر محسوب میشد  ما جمعه غروب حرکت کردیم و شنبه اخر شب برگشتیم ...مدت اقامتون مثل همه سفر اخر هفته ها شد خوشبختانه به ترافیک های انچنانی هم نخوردیم کلا این جور که بوش میاد این یکی عمه هم خوشبخت شد ! خدایی اینا هم خوبن ولی شانسشون به نظرم  دیگه خیلیییییییییییییییییییی زیاده   نمیتونم بگم خوش گذشت چون خیلی مراسم خاصی که نبود ولی برا تنوع بد نبود دیگه  فقط دیر اومدن مهمونا و عدم هماهنگی با اون عاقدشون که از بورکینافاسو  تلفنی میخواست صیغه بخونه  یه کم باعث خستگی شد که خب به قول پدر داماد خاطره میشن ... بچه معصومه حداکثر تا 20 شهریور دنیا میاد!  عروسی...
20 مرداد 1392

خوش اومدی پسر کوچولو !

پسر کوچولوی ما عجله داشت و به جای 15 ام 13 ام اومد صبح مامان زنگ زد و گفت که تلفن زدم ببینم برنامه پانزدهمشون چیه که دیدم میگه کیسه اب مرضیه 4 صبح پاره شده و تا ساعت 10 دیگه زایمان کرده بود ... قرار شد ساعت 3 بیان دنبال من و بریم ملاقات ..خلاصه منم به سرعت سورپرایزمو بسته بندی کردم یه پیشبند استیندار خوشگلم گذاشتم روش و رفتیم  .. چه قدر از حلقه اسمی که درست کردم تعریف کردن .باورشون نمیشد خودم درست کرده باشم .. خانوم برادرای مرضیه که هر 10 دقیقه میگفتن خیلی خوشگله !  مامان خانوم خودم هم  برای اولین بار از چیزی که من درست کرده باشم خیلی تعریف کرد !! گفت خودت درست کردی ؟؟ خیلی شیک بود !! خلاصه که خاله طفلک ک...
13 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حس مادری می باشد